یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

کوچه مردانِ قدیمی خانه یِ شیطان شده

کوچه مردانِ قدیمی خانه یِ شیطان شده
نامِ امروزش پدرجان کوی نامردان شده

جای آن تیری که باباجان، تو را از ما گرفت
با ملاتی از گچ و از اشک ما پنهان شده

چون مگس هستیم ما بر عنکبوت خانگی
خونِ ما رمز بقای نسل این حیوان شده

بدتر از گندم نمای جو فروشند ای خدا
پسته ی لبخند ما از کِرمشان ارزان شده

کاش یکبارِ دگر می آمدی مکتب پدر
میزدی در گوشِ آن ملّایِ باباخان شده

نانِ ما در سفره یِ بابایمان آجر نشد
موشِ باباخان به انبار آمد و سلطان شده

شیرِ پیری می‌شود بازیچه یِ دست شغال
بعد از آن کفتار، شاهِ شیرِ بی دندان شده

خواهرم را سخت در آغوش می‌گیرم پدر
بعد تو خواهر شبیه کودکی بیجان شده

جشن میگیریم خواهر جان سرِ قبر پدر
خاک او وقتی برای درد ما درمان شده

خواهرم بی تاب بود از سیلی ی نامردها
گفت بابا کوچه مردان، خالی از انسان شده

عطرِ بابا میرسد از اِن یکادِ مادرم
مثل بابا بر سر سجاده قرآن خوان شده


میثم علی یزدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد