یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بر مزار آرام خویش روزی می گریست

بر مزار آرام خویش روزی می گریست
ان همه هیاهو و دلواپسی به کجا گریخت
با دو چشم حقیقت بین خویش
بشناس حال پریشان خاطر درویش
گرچه با تکه نانی گرسنگی اش رفع می شود
اما ان حال گرفته اش چگونه دفع می شود
روزی که عمر بود از جنس طلا
وقت به بطالت گذشت در ان سرا
گرچه ماهی از اب گرفته شود تازه است

اما عمر بر باد رفته، رفته است
چند روزی دلشاد بودیم وچندی خراب
نه ان شادی بر کف ماند و نه ان عذاب

زهرا شعبانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد