ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
گفتم تو با نگاهتـ عشقی اسیر کردی
گفتا که این چه حاصل ، قلبم تو پیر کردی
گفتم مگر نه اینکه بودی ز عشقـ من سیر
گفتا چرا ولیکن، در عشق دیر کردی
گفتم که عشقـ عشق است، تعجیل هم ندارد
گفتا چرا تو صرفاً در واژه گیر کردی؟
گفتم که گر بسوزم، در عشقِـ تو، رضایی؟
گفتا چگونه از کی خود را حقیر کردی ؟
گفتم گدای عشقم پُر کن پیاله ام را
گفتا تو خود امیری یاد فقیر کردی؟
گفتم بیا و باما قدری وفا روا کن
گفتا ز این تمنا خود را ذلیل کردی
گفتم که موج مویت غرقم کند در این عشق
گفتا که دانم از پیش، قایق اجیر کردی
گفتم ز رنگ رویت چشمان من غزل خوان
گفتا ز این غزل ها، قصد فریب کردی
گفتم ز جان گذشتم بر آستان وصلت
گفتا که گر گذشتی بردی عظیم کردی
گفتم بیا و بگذر تلخی مکن تو باما
گفتا ز تو گذشتم لکن سماجتم را،
حسین تنیده