ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
ای خاوری که
کوچاندن کبوترهایت رابه هفت تویِ سیاهِ غار
تا بر بامِ بلندِ رویاهایت زاغانِ سیاه روی
آیهٔ یأس بخوانند با آسوده ترین خیال.
ای که از شرارتِ نهانت
حتی موجِ طغیانگرِ دریا هم
شور می کند آب را به حلقومِ شیرینترین چشمه
تا زنده به گور شود در خاکت هر رویای رویشی.
ای که از شرجیِ جلگه هایت سنگ هم پوسید
ولی هرگز نشکفت شکوفه ای که
نشانی باشد از بهار.
تُرا که همچون برزخی میانهٔ خیر وُ شر
جان می فرساید عذابت
حتی.... جانی تر از جهنم.
گمانم نیست به آنروزی که
در اثنای شورِ حیات کُشِ دریاهایت
صدفی
بپرورد مرواریدِ عشق را
علیزمان خانمحمدی