یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

افسوس که لب را به سخن باز نمی‌کرد

افسوس که لب را به سخن باز نمی‌کرد
از فاصله‌ها شکوه‌ای ابراز نمی‌کرد

در حلقه‌ی باغ و چمن و خاطرِ معشوق
با رقصِ قلم قطعه‌ای آغاز نمی‌کرد

این مرغِ پریشان که ز جان عاشق گل بود
با لحنِ خوشش در سخن اعجاز نمیکرد


ای کاش که بلبل به تماشای بهاران
از لانه‌ به حسرت‌کده پرواز نمی‌کرد

می‌ خواست رُز صورتی مستِ دل‌انگیز
از دلهره‌ی چیده شدن ناز نمی‌کرد

آرام رخش زرد و گهی قافیه می‌باخت
دلتنگِ غزل نغمه‌ای آواز نمی‌کرد

آخر ره عشق اشک شد از گونه گذر کرد
گر چه قلم اقرار به این راز نمی‌کرد

علیرضا حضرتی عینی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد