یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دل سپردم به تو

دل سپردم به تو
حال خراب نمودم
در روز شبم
در آرزوی دیدار تو
شوریده دل گشتم
مست و حیران شدم
در گذر نگاه تو
خاموش نشود این آتش جان
شعله ور شود به یک غمزه رخ تو
حال و هوای کوی تو
چشمانم را بارانی میکند
علطان شود بر گونه ام
بارش ستاره آسمان تو
دین و دنیا باختم
در میکده عشاق کوی تو
بسپارم هر لحظه از عمرم را
به بک خاطره در کنارت
زیر باران قدم زدن را
چه کردی با من درویش
که هوش و هوشیاری نمانده
پس از دیدار تو
کنار زمان رفته از کفم

خوشم و سر خوش
که به یکباره دل نهادم
به عشق جگر سوز تو
بیا و کمی عشوه کن
که جان دادن پس از آن
گوارا باشد همه عمرم را
از سر شوریده دل
آشفته حال کنون گشتم
سر به مسلخ سپردم
که جان دهم به یک لبخند تو

آهوی دشتم را رها ساختم
دوباره به پیش من آمد
آن گریز پای خموش
به آغوش گرفتم
آن رند گیسو سیه فام
در بند صیاد
فکندم آن صید
صد شاه صنم را

حسین رسومی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد