ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
در هیاهوی روز روزگار
سکوت بلند تو را شنیدم
طنین ضرب سیلی سرخ
بر گونههای آن مرد دست فروش
تا ساعتها در گوشم
ترانه جفای پاییز
با برگ ریزان
خزان سرد را میخواند
در فغان آن پرنده خوش الحان
سکوت بلند در قفس ماندن
گوشم را آزرده کرد
چرا هرچه که زیباست
در بند و زنجیر است ؟
چرا شب ، درگیر آسمان بی ستاره است ؟
حتماً ابر سیه دلم مقصر است
از نگرانی باران
در پاییز خشک
دلش را رنجیده کرده
ساکت می مانم
سکوتم بلند است
همهمه شهر در پیچ و خم زمان
ناله ساعت دیواری
اتاق نشیمن را در آورده
قراره حرفی بزنم
البته از جنس سکوت
آخه گوش مادرم سمعک دارد
او هر سخنی که بخواهد می شنود
بیشتر ساکتم
شاید در فرصتی دیگر
آواز تک بیت
دوستت دارم را
برایت نجوا کنم
من عاشق
سکوت بلند هستم
حسین رسومی