ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
شنیدم که مردی توانگر ز آن عهد دور
بکرد از رهی در پی گوسفندان عبور
به لب اوهمی زیرو بم شکر یزدان نمود
گهی هی به آن اشتران و به اسبان نمود
رسید بر سر نهر، آن بخت برگشته پیر
که نوشد از آب گوارا همی تشنه سیر
به ناگه یکی پشت او را به نرمی فشرد
ز ترس وهراسش رها کردو آبی نخورد
چنان هیبتی دید پیش رویش ، شگفت
که نامد به کامش کلامی هیچش نگفت
بگفتا عجل، آمدم تا ستانم همی جان تو
نماند است دگر راه پیش وپسی زان تو
به وقتی گذشت و بیامد دوباره بهوش
براورد پی ناله وگریه های زیاده،خروش
بگفتا،عجل نام وایلم تو دانی که چیست؟
خبر داری این چند صد شتر زان کیست؟
مرا دشت و اسبان این گله های عظیم
به کی من سپارم همه سکه های قدیم
بده مهلتی تا ببینم زن وجمله فرزندگان
سپارم به آنان همه مال و وآهشته خاندان
اجل گفت باشد به فردا من از تو جدا
به وقت ملاقات همین جا من و تو بیا
سراسیمه آشفته مرد راه دیارش گرفت
به خانه زاموال وحال وحسابش گرفت
درنگی نشد گفته هایش همه رشته شد
به جان هم افتاده آن بین پدر کشته شد
ملک آمد آنی کنارش به اهسته گفت
نیم من اجل مال دنیا بود هرکه رفت.
امیر شکوهیان