ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
به آتش گفت
با خشم و غم و اندوه و حسرت گفت با آتش
چه میخواهی ؟
رهایم کن مرا بگذار
ز خشمت آب گشتم ، آب گشتم ، عاقبت گشتم
رهایم کن که خواب از چشم من بردی
مرا چون خاک بفسردی
رهایم کن...
بگفت آن شمع اینها را به آتش خشمگین گونه
به فکرش آتش اهریمن و دشمن بود
لیک دشمن در درونش بود
شمع را آن نخ که با جان دوستش میداشت می سوزاند...
ما همان شمعیم و نفس ما چو نخ در ماست
روح مان در شعله خشم و غم و اندوهی و حسرت آب خواهد گشت..
همایون نادری