یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

منگ است روبروی موانع دو چشم‌هام

منگ است روبروی موانع دو چشم‌هام
درگیر روزمره‌ی قاطع دو چشم‌هام

برده‌ست ماتش از جدلِ بی‌بهانه، از
بیماری تعقلِ شایع، دو چشم‌هام

سنگ از تناقضات خودش می‌شود بخار
و می‌رسد به حالت مایع دو چشم‌هام

هر وهم مثل توده‌ی ابری هجوم برد
دور است از حقیقت شارع دو چشم‌هام

بیرون پر از نزاع، درون گیرِ خیر و شر
مشغول جنگ بین منافع دو چشم‌هام

مشکوک شد به حرف تراپیستِ عجول
پشت نگاه چند مراجع، دو چشم‌هام

هر چند رفتن از همه جا قصدم است، حال
به ترک کردنم شده قانع دو چشم‌هام

رفتم... نه می‌روم... ولی انگار مانده‌ام
گنگ است بعد فعل مضارع دو چشم‌هام

دکتر، عجول پشت سر نور می‌دود
کور است با درخششِ ساطع دو چشم‌هام

با چشم هیچ چیز نمی‌بینم و ندید
یک گوشه از حکایت واقع دو چشم‌هام

ثبت است بر جریده‌ی حالم یقین و شک
ثبت است بر جریده‌ی طالع دو چشم‌هام

پرتاب می‌شود به بیابانِ منطقش
دنبال ریشه‌ها و منابع دو چشم‌هام

مشتی تصورِ کهن و تازه یادم است
با دوربین ثبت وقایع: دو چشم‌هام

اتابک عظیم زاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد