ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
اهل کاری گر به کوشش زنده باش
نان بازو می خوری غمگین مباش
آنکه با حیلت طعامی می خرد
بار هیزم را به دوزخ می برد
هرکسی را بهر کاری ساختند
کسب روزی را به او آموختند
کار باید کرد در ریسندگی
تا بیاموزیم درس زندگی
زندگی سخت است زیر خط فقر
کارگر می داند این شرمندگی
پنبه را می آورند از راه دور
کارگر می چیند آنها را به زور
بس که سنگین است عدل پنبه ها
بشکند شاید یکی از دنده ها
پنبه ها باید که حلاجی شوند
تار و پود چرخ نساجی شوند
روز بد بسیار دارد کار ما
گاه غمگین میشود افکار ما
چهره مهدی همیشه خنده داشت
تازه استخدامی و سنی نداشت
پنبه ها در حالت برداشت بود
تیغ غلتک سرعتش بسیار بود
دست او کامل به زیر چرخ رفت
یاد او شیرین ولیکن تلخ رفت
در جوانی پیر و کار افتاده شد
خنده هایش را نمی دانم چه شد
کارگر بودن همیشه تلخ نیست
کار ما آنقدرها هم سهل نیست
نان بازو میخوریم ، آن هم حلال
این دو روز زندگی را بیخیال
کارفرما ، روزمان یک کیک داد
چرخ گردون زندگی فیک داد
گرچه ما اصلیم اما چاره چیست
زنده می مانیم و اسمش زندگیست
دستمزد، امسال هم چون سال قبل
می کند آن را وزیر کار نقل
یک طرف از جانب ما می رود
یک طرف هم کارفرما می شود
چند درصد می رود روی حقوق
من نمیدانم که می گوید دروغ
حرف مزد و کار و مردم می شود
بحث از بار تورم می شود
کل مزد ما که هی کم می شود
چند درصد از تورم می شود
کارفرما گفته راضی نیستم
کارگرهم گفته دیگر نیستم
هیچکس از درصدش راضی نبود
راضی اش تنها وزیر کار بود
ما گلایه از کسی ننموده ایم
راه سخت زندگی پیموده ایم
روزهای سخت هم خواهد گذشت
همچنان که این زمستان هم گذشت
من در آخر می کنم از خود سوال
رو سیاهی مانده بر روی زغال ؟
خوب و بد این زندگی خواهد گذشت
کارگر از حق خود خواهد گذشت؟
مجیدسمیعی