یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

در این شب‌ها یقین دارم که بیمارم

در این شب‌ها یقین دارم که بیمارم
تو را می‌بینمت با اینکه بیدارم

ندارم چاره‌ای دیگر فقط باید
به جای گوسفندان آه بشمارم

تمام شادی‌ام باشد برای تو
تمام غصه‌هایت را خریدارم


خزان افتاده در باغم، خدا باغم...
بر این قلبی که پژمرده‌ست می‌بارم

نه انسانم نه حیوانم که حیرانم
چنان یک روحِ شبگردِ خودآزارم

الا ای دل نصیبم کرده‌ای از عشق
گهی رنج و گهی اندوه بسیارم


مرا گم کن، مرا پیدا نکن دیگر
مرا بر دست‌های مرگ بسپارم

مصطفی خادمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد