ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
در این شبها یقین دارم که بیمارم
تو را میبینمت با اینکه بیدارم
ندارم چارهای دیگر فقط باید
به جای گوسفندان آه بشمارم
تمام شادیام باشد برای تو
تمام غصههایت را خریدارم
خزان افتاده در باغم، خدا باغم...
بر این قلبی که پژمردهست میبارم
نه انسانم نه حیوانم که حیرانم
چنان یک روحِ شبگردِ خودآزارم
الا ای دل نصیبم کردهای از عشق
گهی رنج و گهی اندوه بسیارم
مرا گم کن، مرا پیدا نکن دیگر
مرا بر دستهای مرگ بسپارم
مصطفی خادمی
رفتی و قلبِ من از عشقِ تو بیمار شده
دلِ تبدارِ من از غصّه عزادار شده
چشم باران زدهام چشمِ تو را میخواهد
صبح امّیدِ دلم مثل شبِ تار شده
گفته بودی اگر اقرار کنم میآیی
بعدِ اقرار، ولی کارِ تو انکار شده
بی تو بودن به خدا درد عجیبیست بیا
بی تو کابوسِ شبم، لحظۀ دیدار شده
سینهام سوخته از غم، چه کنم دودش را؟
سهمم از عشقِ تو این پاکتِ سیگار شده
جز تو با مردم این شهرِ خرابه قهرم
دلم از خاطره، از غیر تو بیزار شده
آمده شهرِ غریبی که تو در آن هستی
با تو همسایۀ دیوار به دیوار شده
به نگاهت قسم از عشقِ تو بیمار شدم
دست من نیست که این قافیه تکرار شده
مبتلای تو شدم بر دلِ من مرهم نِه
قلب و روح و دل و جانم همه بیمار شده
مصطفی خادمی
زندگیهامان مگر بی روضهات سر میشود؟
حال ما با گریه کردن بر تو بهتر میشود
روضه میخواند صدایی در میان آسمان
گریه میجوشد ز چشم ما و کوثر میشود
اینکه هیئت میروی بیشک دعای مادر است
او دعا کرده اگر که دیدهات تر میشود
دیده ها تر میشود، اما نگاهش خون شده
خواهری که روبهرو با جسم بی سر میشود
در رگِ ما خون به جوش آید میان همهمه
آن زمان که بین روضه حرف معجر میشود
روضه آنجا میرسد که مادری در بین راه
بی مهابا، بی هوا، دلتنگ اصغر میشود
در خرابه ماه میتابد، عمو در خاطرش
ذکر بابا بی امان فریاد دختر میشود
روضهخوان هرجور میشد سعی کرد اما نشد
روضۀ دختر در آخر مثل مادر میشود
ما به روضه گریه کردیم و نمکگیرت شدیم
زندگیهامان مگر بی روضهات سر میشود؟
مصطفی خادمی