یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

پایِ این پنجره هایِ زنگار زده

پایِ این پنجره هایِ زنگار زده
بس که باز کردیم سفرهٔ دل
به گوشِ سنگینِ این دیوارها
بس که نجوا کردیم درد را
دیگر گم گشت تمام روزهایمان
در دلِ تاریکِ شب
دیگر چنان از یاد شفق رفتیم
که سحر بی سپیده آمد
و دیگر........ قطارِ شب
از روی تمام روزهایمان گذشت
بی آنکه به یادمان بماند
سرخگاهِ غروب
از ذبحِ خونبار خورشیدست با داسِ حریصِ شب
که به زیرِ چشمانِ کم سویِ ما
هنوز هم تکرار می شود هر روز


علیزمان خانمحمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد