یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

چه آسان برده ای از یاد خود قول و قرارت را

چه آسان برده ای از یاد خود قول و قرارت را
چه بی پروا گرفتی از من ویلان دمارت را

من از دلدادگان سیب سرخ آرزو هایم
که هر فصل زمستان می دهی قول انارت را

شدم صید نگاه هرزه ات ای مست لاکردار
چه بی درمان رها کردی بحال خود شکارت را


به جرم عاشقی محکوم در بند مجازاتم
که در گردن بیاویزم طناب چوب دارت را؟

من از بازندگان صدر تاریخ مکافاتم
که می بازد دمادم رشته کار قمارت را

برایم نوشداویی مهیا کرده کاری کن
بگیر از شانه هایم بار زخم بی شمارت را

حذر کن از دل تنگی که آهی اتشین دارد
که یغما می کند روزی تو و ایل و تبارت را

علی معصومی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد