یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

گفتم : که تو را چونی؟ ای بی خبر از حالم

گفتم : که تو را چونی؟ ای بی خبر از حالم
گفتا : که منم چون تو از درد دلم نالم
گفتم : که چه رخ داده ،این گردن و غلاده
گفتا : که تو هم مستی از ساغر آن باده
گفتم : که خطا کردم من‌ بر تو جفا کردم
گفتا : که به عکس تو من بر تو وفا کردم
گفتم : که به کوی ما ...دیگر نخرامیدی؟
گفتا : که خرامیدم حالم تو نپرسیدی
گفتم : که غم هجرت بشکسته دل ما را
گفتا : که صبوری کن ای لاله دل آرا
گفتم : که سر زلفت زنجیر دو دستم شد
گفتا : که همین فعلت آغاز شکستم شد


محمدحسن مداحی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد