ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
آسمان، دیدن نداشت
اَبر، غمگین بود امّا
میلِ باریدن نداشت..
آفتابی تند و سوزان
بر تنِ خشک بیابان ، مینشست..
ذرّه ذرّه میشکست
قلبِ بی جانِ زمین،
حال و روزی این چنین..
از هجومِ خستگی
طعم تلخِ این جدایی
بعد از آن دلبستگی..
آسمان، بی رحم و سرد
نگاهش طعنه آمیز و
سکوتش، مثل درد..
در زمین جانی نبود
ساده دل را داده بود و
چیزِ پنهانی نبود
ناگهان روزی رسید
لحظه ای خود را رها کرد
از مَدارش دل برید..
آسمان بی سرزمین
آن غرورش رفت و شد
با بغض هایش همنشین..
دل به اُمّیدش سپرد
در پیِ ردّی سفر کرد و
قدم ها میشمرد..
ولی افسوس؛
از زمین تا آسمان راه درازی بود...
علیرضا تندیسه