ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
آسمان چشم چرانی می کند
خورشید دل نوازی می کند
پرچین ها هوای تن نازی می کنند
شاپرک های تن پوش این دیوار میگساری می کنند
دست در دست هم ، آوای پایکوبی می کنند
دل پر درد من اما دلتنگی می کنند
هیچ نیست ، هیچ نیست
نه نقش روی دیوار هست و نه آن جوی خونبار
هیچ نیست آه نیست
حتی آن قفس روی هم دیوار نیست
کوچ، کوچ کرده اند گوی از این شهر
زاغ و هزار از این شهر رفته اند ، پر کشیده اند
دلم هوای دلتنگی می کنند
کودکان کار این شهر بیرون این قفس تلقین آزادی می کنند
توهم من هست همین شعرهای
همین نقش های رنگ و رو رفته
تلقین من هست شعرهای بی ردیف و قافیه دفتر مشقم
احساسم هست همین سیاه مشق های سپید
دلتنگیم بوی مرداب می دهد به این شهر
نه چشمی هست که بینم ، نه دیده هست که گردم
نه سپیدی روی هست که مست گردم
نه گدازه آتش جانی هست که دیوانه گردم
دست و دیده ام رو به سردیست
آسمان چشم چرانی زمین و آسمان می کند
خورشید دل نوازی می کند
پرچین های خار و خس همسایه هوس تن خواهی می کند
من اما هوسم امروز دلتنگی ست
دلتگیم به این شهر بوی مرداب می دهد
حسین اصغرزاده سنگ سپید