یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

آسمان چشم چرانی می کند

آسمان چشم چرانی می کند
خورشید دل نوازی می کند
پرچین ها هوای تن نازی می کنند
شاپرک های تن پوش این دیوار میگساری می کنند
دست در دست هم ، آوای پایکوبی می کنند
دل پر درد من اما دلتنگی می کنند
هیچ نیست ، هیچ نیست
نه نقش روی دیوار هست و نه آن جوی خونبار
هیچ نیست آه نیست
حتی آن قفس روی هم دیوار نیست
کوچ، کوچ کرده اند گوی از این شهر
زاغ و هزار از این شهر رفته اند ، پر کشیده اند
دلم هوای دلتنگی می کنند
کودکان کار این شهر بیرون این قفس تلقین آزادی می کنند
توهم من هست همین شعرهای
همین نقش های رنگ و رو رفته
تلقین من هست شعرهای بی ردیف و قافیه دفتر مشقم
احساسم هست همین سیاه مشق های سپید
دلتنگیم بوی مرداب می دهد به این شهر
نه چشمی هست که بینم ، نه دیده هست که گردم
نه سپیدی روی هست که مست گردم
نه گدازه آتش جانی هست که دیوانه گردم
دست و دیده ام رو به سردیست
آسمان چشم چرانی زمین و آسمان می کند
خورشید دل نوازی می کند
پرچین های خار و خس همسایه هوس تن خواهی می کند
من اما هوسم امروز دلتنگی ست
دلتگیم به این شهر بوی مرداب می دهد


حسین اصغرزاده سنگ سپید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد