یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

چه بی رحم بود

چه بی رحم بود
زمان
آن روزها رفتند
برف هایِ کوه
ذوب شدند
موهایِ من سفید

یک ربعِ مرا
بادها بردند
ربعِ دیگرم را
آب ها
دو ربعِ دیگرم را
خورشید و خاک بلعیدند

اکنون از من
به جز مشتی خاطره
و فلسفه ای خاکستر شده
چیزی باقی نمانده است
چه بی رحم بود
بودن

اما من
چشم هایم را
به ستاره ها بخشیدم
حسٓ هایم را
به علف هایِ نورُسته
نوشاندم

شعرهایم را
به پرندگانِ سحرخیز
در چهار فصلِ کوهساران
با قلبی
آکنده از طپش
به عاریت سپردم و رفتم

آرش آزرم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد