ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
برخیز صبح شد خوابت حرام شد
این زندگی کجا بر تو به کام شد
شب بار بسته است برخیز مادرم
در خانه ماندن ت دیگر تمام شد
حالا که سر نوشت غم طالعت نوشت
نی وقت عزلت است وقت قیام شد
یک لقمه نان تو ترجیح کودکت
زین پس تمام سال ماه صیام شد
خود نیز میخوری شام و سحر غمِ
ان شوی رفته را اینَ ت طعام شد
هر درد را دواست هر زخم مرحمی ست
زخم زبان خلق چون التیام شد؟
0
غم در حوالی دل پرسه می زند
خدمتگذار دل دل را غلام شد
زین پس تو مادرم بازار میروی
سهم نگاه خلق از تو سلام شد
حاجی اگر تو را مهمان شام کرد
آن ذره آبرو دیگر تمام شد
ای بیوه ی زمان درخانه ات بمان
هرچند کس نگفت ایشان امام شد
احمد صحرایی