یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یعنی...

نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی!

نمی¬بینم تو را ابری¬ست در چشم تَرم یعنی

 سرم داغ است و یک کوره تبم، انگار خورشیدم

فقط یکریز می¬گردد جهان دورِ سرم یعنی

 تو را از من جدا کردند و پشت میله¬ها ماندم

 تمام هستی¬ام نابود شد، بال و پرم یعنی

 نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم

اذان گفتند و من کاری نکردم... کافرم یعنی؟

 اگر ده سال بر می¬گشتم از امروز

می¬دیدی که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی

 تنِ تو موطِن من بوده پس در سینه پنهان کن

پس از من آنچه می¬ماند به جا؛ خاکسترم یعنی

نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم

 اگر منظورت این¬ها بود، خوبم... بهترم یعنی!

 مهدی فرجی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد