یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

و شیطان از دریچۀ صدف پوسیده‌ای

و شیطان از دریچۀ صدف پوسیده‌ای
سرک کشید و گفت:
خداوند ادارۀ جهان را
به انسان سپرده است...

خدایا !

خدایا !
دلم میخواهد ،
دفتر مشقم را باز کنم ، و دوباره تمرین کنم ،
الفبای زندگی را ...

من ؛ چیزی شبیه ِ " زندگی کردن " را فراموش کرده ام ...!!!

میخواهم خط ، خطی کنم تمام آن روزهایی که دلم را شکستن .....

دلم میخواهد ؛
اگر معلم گفت : در دفتر نقاشیتان هر چه میخواهید ، بکشید ...
این بار ،"تنها و تنها
نردبانی بکشم ...
به سوی تو...!!!

تو را حس میکنم

تو را حس میکنم

اینجا

همین جا

نزدیک همین تنفس بى خواب

تــو را

طـورى نزدیک به لمسِ هـوا حس مى کنم

که گنجشک تشنه، عطـرِ باران را.

آدم ها ساده می آیند....

آدم ها ساده می آیند....

ساده دلت را با خود میبرند.....

ساده خسته میشوند از دلت.......

ساده دلت را می اندازند دور،

می شکنند،

ساده میروند،

به همین سادگی!!

میبینی؟؟

آدمها خیلی ساده اند....

خـــــــیــــــلــــــــی.......!