یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

211

درختى بودم ایستاده در برابر طوفان ،
کبریت بى‌خطر شدم ،
و سیگار زنى را در آشپزخانه کوچکش
روشن کردم ،
که از درخت
تصویرى میان قاب پنجره در خاطر داشت .
زن
شعله‌ام را فوت کرد
و حادثه با ابعاد کوچک‌ترى تکرار شد
طوفان
و برگ‌هایم ؛
خاطرات پیش‌پا افتاده پاییز
طوفان
و شاخه‌هایم ؛
خاطرات شکست‌هاى غم‌انگیز
طوفان
و دیگر حتى کلاغى ،
براى روزهاى پیرى و کورى‌ام نمانده است .
درختى بودم ایستاده در برابر طوفان ،
که یک شب از ترس
به شاخه‌هاى خودم گیر کردم و خشکم زد
و دست‌هاى بلند بادى مست
پنجره‌ها را

میان من و آدم‌ها بست .


"لیلاکردبچه"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد