یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

نسیم، نسیم سرد و پلید

نسیم، نسیم سرد و پلید
در انحنای مسیر صعب حیات
بیدها رو به گریه وامیدارد و تذرو ها را
در اثنای شب میلرزاند.
در امتداد مسیر طویل
گم میشوم و دمادم قدمم
سایه های بی دمای مرگ آسای
با گام هایم قدم میفرسایند.
آه ای سیمین قمر!
سمای شبم مزین به هاله ی توست
که با نخوت تام بر همه نور میپراکنی
و قدم های مرا با سایه ی سرد وفات
چون موریان زمین و جولاه مینگری.
من اَعوَرانه تورا مینگرم
کیست آنکه به نور سرش
تلالویی گرم در مغز زمین
در نفس زمان
بپراکند؟ تو ای قمر
که میدانستی سمای دلم
ستارگان را در پشت سحابی سخت آهنگ و طوفانی
مخفی نموده است چرا مرا به سان همه مینگری؟
من فرزند تلالوی سحرم
اما چنین مسیر تار و ظلمانی
را به روی مهت تاخت زدم.
مسیر بی سبب است
حیات بی ثمر است
من از برای کنار تو بودن
قدم بر قدمم
نفس بر نفسم
میزنم تا تورا کنار خودم قدم زنان بینم.
جذر و مد بحار دلم
به طره موج گونت اسیر است
صفیر زاری اسارتش را نمیشنوی؟
چیستی که فروزش تبسمت
ترنم حیات است که برف دُژَم قلبم را
آب میسازد.
حزن، صنمی پلید دل است
که از عصای چشمانت به ستوه آمده و میشکند
هان! چنین غول آسای نداشتنت را تنها
داوود فلاخنی هزم میکند.
من مسیرها را تا ابد میپیمایم باشد که تو باشی.


محمدرضا حلاجیان مفرد کاشانی