ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
حالیا دست کریم تو برای دل ما
سرپناهی است در این بی سر و سامانی ها
قیصر امین پور
این قرارداد
تا ابد میان ما، برقرار باد:
چشمهای من
بهجای دستهای تو؛
من به دست تو، آب میدهم
تو به چشم من، آبرو بده
من به چشمهای بیقرار تو،
قول میدهم
ریشههای ما به آب،
شاخههای ما به آفتاب میرسد؛
ما دوباره سبز میشویم.
قیصرامین پور
در خوابهای کودکی ام
هر شب طنین سو قطاری
از ایستگاه می گذرد
دنباله ی قطار
انگار هیچ گاه به پایان نمی رسد
انگار
بیش از هزار پنجره دارد
و در تمام پنجره هایش
تنها تویی که دست تکان می دهی
قیصر_امین_پور
آخرش روزی بهار خندههامان میرسد
پس بیا با عشق، فصل بغضمان را رد کنیم
#قیصر_امین_پور
در خاک هم
دلم به هوایِ تو می تپد
چیزی کم
از بهشت ندارد هوای تو
#قیصر_امین_پور
اوّلین قلم
حرف حرفِ درد را
در دلم نوشته است
دستِ سرنوشت آن را
با گِلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد ..
رنگُ بوی غنچه ی دل است
پس چگونه من
رنگُ بوی غنچه را از برگهای تو به توی آن جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟
درد ..
حرف نیست
نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟!
قیصر امین پور
من به چشمهای بی قرار تو
قول می دهم
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز می شویم…
قیصر امین پور