ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی

ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
سود و سرمایه بسوزی و محابا نکنی

رنج ما را که توان برد به یک گوشه چشم
شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی

دیده ما چو به امید تو دریاست چرا
به تفرج گذری بر لب دریا نکنی

بر تو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد
از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی..

|حافظ|

الا ای همنشین دل

الا ای همنشین دل
که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم
که بی یاد تو بنشینم...

مـا آبـروی فقـر و قنــــاعت نمی‌بریم

مـا آبـروی فقـر و قنــــاعت نمی‌بریم
با پادشه بگوی که روزی مقدّر است

دل گفت

عشق از پرده عصمت برون ارد زلیخا را

من از ان حسن روز افزون
که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت
برون ارد زلیخا را
# حافظ

جرعه به جرعه می‌دهم

جرعه به جرعه می‌دهم
شعر به نوشِ دلبرم،
دل که نکرد اثر به او،
شعر کند مگر اثر...!

حافظ

ما بی‌غمان مست دل از دست داده‌ایم

ما بی‌غمان مست دل از دست داده‌ایم

همراز عشــــق و هم‌ نفس جـــــام باده‌ایم

حافظ

در اندرون من..