کیستم؟
یک تکه تنهایی...
مهدی اخوان ثالث
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
داشتنِ چیزی برای گفتن و نبودنِ کسی برای شنیدن، خیلی وحشتناک است.
اوج بیکسیست.
پوکه گلوله روی زمین افتاد...ته سیگار هم.
دود از دهانه ی اسلحه خارج شد...از دهان مرد هم.
زمین افتادم.
مرد یک قدم جلو امد.
نور توی صورتش افتاد...شناختمش...تنهایی ام بود.
... نگاهش کردم.
نگاهم کرد.
هر دو خندیدیم.
چقدر بزرگ شده بود.
کسی که یه عمر بنز سوار شده
ترجیح میده پیاده راه بره،
اما سوار هر چهارچرخی نشه!
شاید دلیل تنهایی خیلیامون شبیه
همین مثال بالا باشه
قطاری روزانه
مرا به مقصد "تنها از تو" می برد
در من جائی ست
که هیچ کس آنجا نمی رود
ایستگاهی بدون شهر
بدون نام
دنیای من
در دست های کسی
گم گشته است !