ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
به هم میخورد
حالِ پنجره از
بادی که بوی گذشته میدهد...
تیکتاک تاکتیک تیکتاک تاکتیک...
کسی نیست در این اتاق
مغزِ ارتجاعیِ ساعت را
دوباره جا بیاندازد؟
چکّه چککه چکّه چکککه چکّه چککککه ...
کسی نیست به شیرآبِ مُردد بگوید
که دست از دهان خود بردارد
و حجمِ خونِ مردهاش را
در میان بیرنگیها
اندازه بگیرد؟
تق تتق تق تتق تق تتق تق تتق تق ...
کسی نیست بر در و دیوار
دستی بکشد تا
جای قفل و سوراخها حس شود؟
ورق، هیچ، ورق، پوچ، ورق، هیچ، ورق، پوچ...
کسی نیست به تقویم بگوید
چند نسل تا
انقراضِ یخچالهای شکمخالی
مانده است؟
آه
اعصابِ جنازهام زیر تخت
دیگر نمیکشد
جاروی محترم
رفت و آمدهای تو
چقدر بر پُرزهای این فرشِ سرخ
تاثیر گذاشته است؟
یکی تلفن بردارد
ببخشید
بیسیم بردارد
و به فرماندهی بگوید
مهماتِ این خانه تمام است
آرمان پرناک
میگویند
چهار گوشه دارد
که در هر گوشه,
پنجرهای است رو به اتاقِ من
و من
خواب میبینم
خواب میبینم
خواب میبینم
خواب میبینم,
اتاقی که هر چه در آن قدم میزنم
گوشهای نمیبینم ...
آرمان پرناک
همراهش باشی و
همراهت نباشد ...
سایهها
همیشه خود را بغل میکنند
آرمان پرناک