یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

چشمم انگار به دنبالِ کسی می گردد

چشمم انگار به دنبالِ کسی می گردد

. به کجا می‌نگری؟
حسرتِ تنهایی
. پیِ که می‌گردی؟
. سرم انگار به فرمانِ دلم می چرخد
آری، آری سرم از زخمِ دلم بی تاب است
دست من نیست
به دلدار بگویید
قفسش بی آب است...




(دل چو صاحب ، ما عروسک‌های او...)

آرش خزاعی فریمانی، میرزا

دلتنگی از نبـودن

دلتنگی از نبـودن
آبسـتن است
فـرداسـت که بـزایَد
کودک نبـودن را
وَ از پسـتان گریـه
اشک بنوشانَـد فرزندِ نبـودن را
لااقـل...
بعد از این
دلتنگی تنها نیسـت
او مادرِ اندوه اسـت...


آرش خزاعی فریمانی، میرزا

هست مستمر آوایِ دوست

هست مستمر آوایِ دوست
خوب که بشنـوی
صدایش می آید به گوش
ندایِ درخت
یا که پیغامِ سروش
هرچه نیک آید از اوست
گویند نه مطرب که آواز پای ستور
خیـر

هَم مطرب هَم آوازِ پای ستور
سماع است اگر عشق داری و شور...

آرش خزاعی فریمانی، میرزا

چشمی پشت چشمانم

چشمی پشت چشمانم
و گوشی درون گوش هایم
و زبانی پشت زبانم
و اندیشه ای پس افکارم موجود است
و ندانم این همه از کیست؟

و ندانم که من اویم یا که او من است
و ساحتی جدا از آنچه زیستن می‌نامند
و من چرا در آن زمانم؟

و جایی نزدیک تر از مکان و
دورتر از آنچه هست و چرا آنجایم؟

آرش خزاعی فریمانی میرزا