یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

خنجر کینه را غلاف نکن

خنجر کینه را غلاف نکن
ای رفیقِ گلوله خورده ی من
دست از انحنای  ماشه نکش
ای چریکِ سیاه چُرده ی من

آه این غم چه بر سرت آورد؟
که به دست خودت اسیر شدی
که امیر سپاه این خیل ِ
جنگجویان صلح پذیر شدی


لااقل مستطیلی از این خاک
قَـدّ ِ قبر ِ خودت مصادره کن!
لااقل بر سر تبرزین یا
نعشِ اسب خودت مذاکره کن!

خون خود را بریز و خاکت را
غرقِ خون ساز و تکه‌تکه‌ نبخش
یا نَسب نامه های ایلت را
دم ِ آتش بده به سکه نبخش

کوری چشم ِ (اخته ی قاجار)
بم ِ فریاد را تصرف کن
بی وجودی اگر خیانت کرد
چشم های مرا تعارف کن

حمله کن حمله کن چه غم که اگر
قسمتِ تو در این زمان مرگ است
تو که تاریخ ایل و اجدادت
پُر آلاله ی جوان مرگ است

دیر فهمیدی کهنه سربازم
زندگی عرصه ی مدارا نیست
راه صلح جهان‌ما جنگ است
و حقیقت همیشه زیبا نیست

کاش در این کتاب ِ تاریخی
یک دو صفحه کنام‌ ما باشد
گرچه لو رفته اسم شب ای کاش
اسم امشب به نام ما باشد


امین عبدالهی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد