یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دو چشمانت، دو جامِ قهوه ی ترک

دو چشمانت، دو جامِ قهوه ی ترک
چه آشوبی که در آن کرده جا خوش

ز نورش بوی شعر ناب دیدم
ز رنگش غصه هایم شد فراموش

نگاهت را چه تشبیه آورم ، من ؟
که هم تلخی و شیرینی و هم نوش

نه هر تلخی خوش آید یاد کامم
که از لبخند چشمت گشته مدهوش

تو با پلکی ، ربودی خواب از این چشم
چه خوابی؟ خواب هم گم شد در آغوش

در آن چشمی که طوفانی ست پنهان
دل بیچاره گشته حلقه بر گوش

تو آنی ، آنچنان زیبا و دلخواه
که میگیرد دلم آرام و هم جوش

نه من تنها که هر دل ، بسته ی تو
به دام چشمت افتادست ، خاموش

خدا را در نگاهت دیده ام ، آه ...
که یادش را مداوم ، می کنم کوش

نوشتی در سرشتم ، سرنوشتی
که پایانش نباشد جز در آغوش

سامان مقالی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد