ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
دو چشمانت، دو جامِ قهوه ی ترک
چه آشوبی که در آن کرده جا خوش
ز نورش بوی شعر ناب دیدم
ز رنگش غصه هایم شد فراموش
نگاهت را چه تشبیه آورم ، من ؟
که هم تلخی و شیرینی و هم نوش
نه هر تلخی خوش آید یاد کامم
که از لبخند چشمت گشته مدهوش
تو با پلکی ، ربودی خواب از این چشم
چه خوابی؟ خواب هم گم شد در آغوش
در آن چشمی که طوفانی ست پنهان
دل بیچاره گشته حلقه بر گوش
تو آنی ، آنچنان زیبا و دلخواه
که میگیرد دلم آرام و هم جوش
نه من تنها که هر دل ، بسته ی تو
به دام چشمت افتادست ، خاموش
خدا را در نگاهت دیده ام ، آه ...
که یادش را مداوم ، می کنم کوش
نوشتی در سرشتم ، سرنوشتی
که پایانش نباشد جز در آغوش
سامان مقالی