ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
نگاهش هی تداعی میکند پاییز و آبان را
و احساس غریبی در شلوغی های تهران را
نگاهِ شرجی او، توتِ لبها، پیچِ موهایش
نمایان میکند تصویر جنگل های گرگان را
به همراهم در این ویرانه ها گرم غزل خوانیست
صدای بم به هم میریزد آخر حال کرمان را
چنان با یک خداحافظ مرا آشفته تر کرده
که میخواهم مداوم مرگِ با چاقوی زنجان را
نبودش دائما این گونه ها را خیس خواهد کرد
همانطوری که باران شیروانی های گیلان را
دم آخر غزل ها را رها کردم، به یک باره
در آغوشش بغل کردم تمام درد ایران را
یگانه مسافر