ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
یک شب از عشق بپرسید که کیست؟
از کجا امده است؟..
که چرا خسته از این راه نشد؟
و از این فاصله ها ، به چه امید نشست؟..
من از او پرسیدم
حضرت عشق نوشت:
هر کجا مینِگری من هستم
در میانِ غم و اندوهِ زمین..
وسطِ کوچه به اندازهی یک خندیدن،
تا شبِ کوچ نشین..
این منم
زمزمهی باد درِ گوش درخت،
پهنهی وسوسه انگیز سراب..
یک قدم مانده به مرگ،
دورترین نقطهی خواب..
این منم
پنجره ای منتظر باز شدن،
یـاد من ، در دل این پنجره هاست..
همه جا خاطرهای از من هست،
خانهام کنج همین خاطره هاست..
علیرضا تندیسه