ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
در عالم مستی شبی میخواندم اش با ذکر هو
در خواب میجستم همی منزل به منزل کو به کو
مستأصل و بس نا امید بر زیر لب این زمزمه
من تشنه لب دنبال تو ، تو چون شرابی در سبو
گفتم کجا جویم تو را بردار از آن رخ حجاب
در دل طنین انداز شد در خویشتن ما را بـجو
گفتم نشان آت گفته اند در مسجد و محراب ها
گفتا کزان کو رفته ام از دست شیخ یاوه گو
گفتم که منزل کرده ای ، در بارگاه و کعبه آت
گفتا نگردم همنشین ، با تاجران سودجــو
گفتم نشان کوی خود از ما چه پنهان میکنی
گفتا تو هر جا ساکنی ، آنجا مرا کن جستجو
گفتم که در میخانه ها ، ویرانه ها من ساکن ام
گفتا به هر جا میروی دنبال صاحب خانه جو
گفتم که در میخانه ها جز ساغر و خمار نیست
گفتا که خماران را ، بیش از ریا کار ابرو
گفتم چرا پس آبرومندان چنین حد میزنند ؟
گفتا که از ما نیستند ان جاهلان دیو خــو
گفتم بنام شرع و دین دنیا به کام ام تلخ شد
گفتا که با بیدادگر ، بیدادگر باش همچو او
گفتم چرا ابلیس را کردی مسلط بر جهان ؟
گفتا که زین افسانه ها با ما دگر هرگز مگو
گفتم که با یک معجزه پایان کن این افسانه ها
گفتا قلم ایجاز دار ، اوهام را کن زیر و رو
گفتم که خون سرخ رز ایجازگر بهتر میکند
گفتا که پر کن پس سبو از خون سرخ تاک مو
گفتم بجز رویا کجا کس همنشین گردد تو را
گفتا که با رویا توان در خواب کردن گفتگو
سعیدعرفانی