یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تو چه دانی که غمت خفته در این خانه و تو

تو چه دانی که غمت خفته در این خانه و تو
با رقیبان کف میخانه به من میخندی
من به یک جرعه ز دریای تو محتاج بودم
نم ندادی به دلم گفتی تو سیلاب غمی
می دادی به رقیبان و به من میخندی
غزل عاشقی سوزاند تنم
گفتی پروانه چه باک که شود خاکستر؟
تو و مرغان سحر نغمه کنان میخندید
گفتم که مها دیده‌ی سهراب مرا دشنه‌ی دستان مکن

گفتی که بن قصّه هجران شادیست
عاقبت در پی شغاد به من میخندی.

نیما کتی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد