ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
گوییا گشته رها عالم و عصیان میکرد
جهل درنقطه جوشی که غلیان میکرد
غافلانه به مدار عبثی میچرخید
بشر از فطرت خود دور چه طغیان میکرد
کو رهاننده ی دنیا ازاین بدبختی
که زمین خسته تروتشنه تر ازهروقتی
مرگ در گوش زمین یکسره نجوا میکرد
گور آغوش خودش را به گل وامیکرد
پرده ی یأس جهان بی خبراز حادثه ای
که خدا داشت به مکه مهیا میکرد
دردها کوه بلندی که برآن دامنه نیست
چاره درد بجز کودکی ازآمنه نیست
کاخها لحظه ی نازل شدنش میلرزید
آن همه رنج به این آمدنش می ارزید
رحمت واسعه ی ذات خداوندی بود
مِهر ها بود که در هر سخنش میورزید
نیست هرگز بشری آمده ازاو بهتر
یاکه هرگز ننوشتند از او کاملتر
علی امیرزاده