یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

باز امـروز ، بـه سـردرد ، گرفتـار شدم

باز  امـروز ، بـه  سـردرد ، گرفتـار  شدم
باز  بـا  فـکـرِ تـو از خواب ، ‌بیدار  شدم..

بـا  رفـتـنِ  تــو  تمـامِ  شهرم  خالی‌ست
بـازیـچـه ی  دسـتِ  در و دیــوار   شدم


گفتم از دود و دَمَم هیچ نگویم که نشد
آه شـرمـنـده که معتاد  به سیگـار  شدم

بـعـدِ  تـو ، هـر  کـه  مـرا  دید  ،  گِریست
بـا  رفـتـنِ  تـو ، سـوژه ی  اخـبــار  شدم

هر  کوچه و  پَس کوچه و  بن بستی  را
هِـی  رفـتم و  بـرگشـتـم و  تکـرار  شدم

بـا  شـعـر ،  نشد ،  حـرفِ  دلـم  را   بزنم
اینگـونه بـه دل ، سخت ، بـدهکـار  شدم

خـالی شدم از هر چه ، به غیـر از غـمِ تو
از  غصـه و غـم  ،  لاغـر  و  بـیمـار  شدم

هرچند  که  از  من  خبرش  نیست ، ولی
راضـی  بـه  رضــای  غــمِ  دلــدار  شدم..

علیرضا تندیسه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد