یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

کاش بیگانه‌ای احوال مرا می پرسید

کاش بیگانه‌ای احوال مرا می پرسید
آن منِ رفته بر زوالِ مرا می پرسید
چه بگویم که منم از خودِ من بی خبرم
کاش از گِل پدر اقبال مرا می پرسید ،
شاید امروز چه خوش بود نبودم اینجا ،
اگر از دستانم فال مرا می پرسید
آری آرامِ دلِ خانه من آتش زده ام
حال خاکستری از بال مرا می پرسید ؟

خسته ام از دل آشفته و رویی آرام
کاش چیزی گُنَهِ لال مرا می پرسید ...
من لگد کرده ام انگار دل و روحم را
دل از آن موعدِ ابطالِ مرا می پرسید
من پی اَرّه ام اینبار برای تحریر ،
ریشه آفت زده ، اعمال مرا می پرسید ؟

سرو صلاحی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد