یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

سَرِ زلف یار باشد همه عمر من به مستی

سَرِ زلف یار باشد همه عمر من به مستی
نزن آن دمی به مستی تو اگر خداپرستی

همه عمر عیش باشد که اگر خدا ببینی
و اگر خدا نبینی به همان برو که هستی

لبِ جامِ دردمندان همه از رُخِ علی بین
که اگر خدا نباشد بِه از آن رسی که خَستی


تو اگر خدا شناسی به خدا نگاه داری
و اگر خدا ندانی به خدا که زیردستی

همه عمر درگذاری و رَوی به زیر خاکی
که کجا به تو رساند همه مال و خودپرستی

به جمال دردمندان تو اگر نگاه باشد
به زَبونیش نیفتی همه از خدا نَرَستی

به خدا نمی رسی گر به علی دلت نباشد
به علی دلت که باشد همه قلّه ها فَرَستی

چه عجب که خوش نباشد سرِ مِی خمار و مستی
تو که قلب آشنا را به مجادله شکستی

چه شکایت از جمالت که نداشتم ولیکن
تو همه گناه من را به مُفارِقت بِشُستی

به سعید مر مصیب تو اگر نظر بداری
رخ تو منم بدانم که ردای من بِبَستی

سعید مصیبی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد