یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

می کشدم کشان کشان، تا سر کوی کهکشان

می کشدم کشان کشان، تا سر کوی کهکشان
پای پیاده میروم، ازین نشان به آن نشان

سبزه پیاده میـرود، سرو فـتاده میرسد
در سـفری که میروم، همره خیل سرخوشان

بی سر و دست و پا شوم، بر سر دستها روم
نذر پیاله میکنم، خـم خم موی مه وشان

در غم هجـر آن صنم، چـله به چله باز هم
دست به خون کنم وضو، چشم هماره دُرّ فـشان

و از خط چـشم او اگر، اشـــارتی رسد مرا
به لحظه ای سحـــر کنم، شام سیاه سرکشان

عقل و خیال را بنه، که در طریق عاشقـی
دســِت بریده باید و خون دل سیاوشان


علی نوری مطلق

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد