ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
من در انتظار شب جان می دهم تا شب شود
دانم عاقبت کزین عشق آتشین تب شود
شب آغاز میکند غم را
بر سر قبر میگذارد شمع را
قصه ای داشت کوتاه بود
غصه اش کودتا بود
غم ها و درد ها برم چیره شدند
افکار من در نطفه خفه شدند
کاری ندارم خدایی هست که ببیند
اما رسمش چنین نیست عشاق ز فراق بمیرند
وای از آن روز که دلبر بگذرد ما را نبیند
وای از آن شب بی خبر رود ما را نبیند
سر می کنیم با غم های موجود
ترسم این نیز صبر بگذرد مارا نبیند
هر چه نگاه داشتیم ما را بنگرد
انگار رفتنی بی خبر میرود ما را نبیند
خلاصه این حال ما تغییر نکرد
انگار شب هجر میگذرد مارا نبیند
خلاصه اشعار زیاد است و افراد قلیل
من عاشق در عشق عشاق کش ذلیل
محمد طاها بابامیر ساطحی