ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
ای گل بنشین بر سر گلدان دل من
تا کم کنی از لحظه ی بحران دل من
اینها همه از خستگی بی حد و حصر است
چشمک زدن و عشوه ی شیطان دل من
له شد همه ی گریه ی تاول زده ی عشق
زیر تبر و پهنه ی سندان دل من
یک لحظه ببین رونق بازارچه را و
بازار کساد دم دکان دل من
پرواز طراوت کن و احساس مسرت
ای دختر مستانه ی گیلان دل من
محبوس فراوان بود و صید مهیا
در پنجره ی بسته ی دالان دل من
دریای وفا باشد و الله محبت
فرمانده ی خوشچهره و خاقان دل من
دانی چه کند دامنه ی ناز تو با من؟
بر کندن شالوده و بنیان دل من
پر گشته به آفاق و در و دشت فراوان
اسرار پریشانی و عریان دل من
در سینه ی مردم به گمانم که به زودی
پایان نپذیرد تب بهتان دل من
عاشق شدن و سوختن و وهم مداوم
این است ولی قصه ی تاوان دل من
پروانه پرید از گذر باغ ولیکن
زخمی شده بالش ز گلستان دل من
خونابه روان گشته و تأثیر تضرع
تر شد همه جا از نم باران دل من
احساس بدی نیست که در فصل بهاران
دنبال سعید است فراخوان دل من
سعید آریا