ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سردسته ی این مزرعه گویا که کلاغ است
سرمنزل زاغان و کلاغان ته باغ است
حالا که دل ما شده بازیچه ی آنها
پایان رجز خوانی و پایان دماغ است
در قسمت انجام شب و حاصل کردار
بازیچه تمام است و کنون وقت سراغ است
هر جا که نفس رفته نشانی ز غراب و
هر نغمه ی بلبل ردی از قصه ی داغ است
این گریه تواتر نکند تا دم درگاه
چون بانگ و بلند گو ز گلوگاه الاغ است
فانوس مرا تا دم آخر بتکانید
کاین اول پردازش و این شعله چراغ است
احساس بهشتی شدنی نیست در این باغ
تا مدخل پردیس در خانه ی زاغ است
شاید که سعید از همه سو رانده شد اما
فرمانده من قلب من و بطن جناغ است
سعید آریا