ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
در آتشی نشسته ام
که آه می کشد تنم
به رنگ دود تلخ زندگی
مرا صدا نمی کند
مخاطب دل سنگی
که بی بهانه رفت
تا برفت
مرا نگاه نمی کند
آینه ای که دوخته ام
به دیواری
که خود بافته ام
شده ام زندانی زندانی
که خود ساخته ام
شده ام حبس ابد
عجب از دست خودم
سال ها
به خیالم
که پس از سیاهی شب ها
طلوع می کند روشنی فردا
هم چنان به فریب من , اراده ام مشغول
بازیگران تقدیرم
نگذاشتند لمس کنم
کودکی ام
جوانی ام را
و حالا
باز , هم , رگ روزها , مثل مرداب
بی موج و قایق ها
نفس , درگیر نفرت ها
مثل ماهی
داخل تنگ شیشه ای کوچک
در حسرت دریا
قطار زمان
ذهن و دلم
جان و تنم را می برد
به جایی که دیگر هیچ رنجی نیست.
فرحناز نخستین شکوری