ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
عشق ما در پیله خود غم نداشت..
در گلستان آمد و پروانه شد....
نیمه شب آمد بنوشد شهد عشق...
عاقل آمد صبحدم دیوانه شد...
ذات او پروانه اما تا ابد بی پیله بود...
شهد یکرنگی خود را نوش کرد از جان من..
با نگاهم پر زد و از دیدگانم دور شد....
زیر پایش نقش بسته گرمی دامان من...
نیمه شب رفتم به دیدار دلش....
جمله نُتها در دلش لرزیده بود...
سایه ام شد سایبان قلب او....
از هجوم سایه ها ترسیده بود...
روزها رقصید در پیوند نور....
فال عشق و عاشقی را شب گرفت...
بوسه از جنس محبت زد به ماه...
سردی احساس من را تب گرفت..
لحظه ای خوابید در آغوش من...
روشن آمد ناگهان خاموش رفت...
خواستم شعری شود در دفترم...
دفتر اشعار من از هوش رفت...
محمدعلی افضلی