ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سه روز شد که نگارین من دگرگون است
شکر ترش نبوَد آن شکر ترش چون است
به چشمهای که در او آب زندگانی بود
سبو ببردم و دیدم که چشمه پرخون است
به روضهای که در او صد هزار گل میرست
به جای میوه و گل خار و سنگ و هامون است
فسون بخوانم و بر روی آن پری بدمم
از آنکه کار پری خوان همیشه افسون است
پری من به فسونها زبون شیشه نشد
که کار او ز فسون و فسانه بیرون است
میان ابروی او خشمهای دیرینهست
گره در ابروی لیلی هلاک مجنون است
بیا بیا که مرا بیتو زندگانی نیست
ببین ببین که مرا بیتو چشم جیحون است
به حق روی چو ماهت که چشم روشن کن
اگرچه جرم من از جمله خلق افزون است
به گرد خویش برآید دلم که جرمم چیست
از آنکه هر سببی با نتیجه مقرون است
ندا همی رسدم از نقیب حکم ازل
که گرد خویش مجو کاین سبب نه ز اکنون است
خدای بخشد و گیرد بیارد و ببرد
که کار او نه به میزان عقل موزون است
بیا بیا که هم اکنون به لطف کن فیکون
بهشت در بگشاید که غیر ممنون است
ز عین خار ببینی شکوفههای عجیب
ز عین سنگ ببینی که گنج قارون است
که لطف تا ابدست و از آن هزار کلید
نهان میانهی کاف و سفینهی نون است
"حضرت مولانا"