یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دلِ من هنوز

دلِ من هنوز
جعبه های پُر ازجوجه رنگی های
دمِ عید را می خواهد
هنوز هم دلِ کوچکم
پر می کشد برای جوجه اردک هایِ
طلائی رنگ که...
بال های کوچکشان
در آبِ کم عُمقِ حوضِ خانه هم
زود خسته می شود
من هنوز عید را
در شوقِ کودکی می بینم
که کفشِ نو خریده و
دلِ کوچکش تاب نمی آورد
به خانه بیاید و
همان جا کفشِ نو را به پا می کند
و آنقدر حسِ خوشبختی در قلبش موج می زند
که گویی چرخِ دنیا در آن لحظه
فقط برایِ او می چرخد!!
من هنوز عاشقِ
شلوغیِ کوچه پس کوچه های
شب عیدم
عاشقِ شورِ زندگی در نگاهِ
پیر و جوان
که دل های قشنگشان
نو شدن می خواهد
حتی با آوردنِ یه چیزِ کوچک
که فقط بوی " نو " بودن بدهد
به خانه ی دلشان
من عاشقِ دست فروش هایی هستم
که از صبح تا شب
بدون هیچ گلایه ای
ناهارِ ساده شان را
کنارِ بساطشان نوشِ جان می کنند
به شوقِ خریدِ رختی نو
برای کودکانشان
من عاشقِ ماهی قرمزِ
تٌنگِ بلورم که این روزها
میهمان خانه ها می شود
عاشقِ سُنبل های بنفش
آب و آینه و قرآن
و هفت سینی هستم که
خدا را شکر
هنوز غبارِ زمان نگرفته است
مهم نیست
که چند بهار گذشته و
چند بهار دیگر باقیست
من هنوز
دنیا را...
از دریچه ی نگاهِ کودکانه ام می بینم!!

مریم مینائی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد