ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
با من حرف بزن!
گلویت
تنوری گرم
که
گندم را به شکل قرص نان
میان
انسان و گنجشک تقسیم می کند
و
لب هایت
شمایل
پیراهن سرخی ست
که
روی بند
زبان
باد را می فهمد.
من
خسته ام
و
خستگی همیشه از پاها رسوخ می کند
وقتی
که ایستاده ای
و
از پشت سر
برای
رفتن آدم ها دست تکان می دهی.
من
خسته ام عزیزم،
و
"خستگی"
واژه
ای است که کارش را بلد است
رنج،
کارش را بلد است
قرص
ها، کارشان را بلدند
و
تنهایی
پنجمین
عنصری ست که انسان را می سازد!
بغلم
کن و با من حرف بزن،
تا
برای روزهای مبادا
استقامت
را
به
شکل استرلیزه
در
پاهایم ذخیره کنم.
"حمید جدیدی"