ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
اے بازے زیباے لبت ... بسته زبان را
زیبایے تو ڪرده فنا ... فنّ بیان را
اے آمدنت مبدا تاریخ تغزُل
تاخیر تو بر هم زده تنظیم زمان را
نقل است ڪه در روز ازل ... مجمع لالان
گفتار تو را دیده و بستند زبان را !
عشق تو چه دردے است ڪه در منظر عاشق
از تاب و تب انداخته ... حتے سرطان را
ڪافے است به مسجد بروے تا ڪه مشایخ
با شوق تو ... از نیمه بگویند اذان را
روحم به تو صد نامه نوشت و نفرستاد ...
ترسید ڪه دیوانه ڪنے نامه رسان را
خورشید هم از چشم سیاه تو مے افتد
هر روز اگر طے نڪند عرض جهان را
یک عمر دویدند و به جایے نرسیدند
آنانڪه به دستت نسپردند ... عنان را
بر عڪس تو ... مے گریم اگر با تو نباشم
تا خیس ڪنم حداقل ... نقش جهان را !