ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
و آغاز سفر یادم نیست
و می اندیشم
کدامین دست مرا
چنین آغشتۀ عشق
در ایستگاهی پیاده کرده است
که ریل هایش
از زاویه خارج شده اند
و من
به آخر دنیا رسیده ام
بی آنکه سفر کرده باشم.
چمدان دلتنگی ام را
زیر سر خستگی هایم می گذارم
و بر نیمکتی دراز می کشم
که آسمانش
پر از سوت قطار است هنوز
پلک هایم ترمز می کنند
و در خوابی می افتم
که تمام ایستگاه را
برای پیاده شدنت
با آغوش انتظار
آذین بسته است.
و تو در قطار افکار من
در راهی
بوی گل گرفته چشمانم
می شنوی ؟!
پرویز صادقی